گفت وگو با جواد علیزاده، كاریكاتوریست پیشكسوت
بهای یك عمر زندگی عاشقانه
آبی طرح: «دفترمان در شرق تهران حوالی خیابان سبلان شمالی در یك منطقه پر ازدحام و مسكونی است كه اصلا شباهتی به دفتر ندارد. بسیار كوچك و شلوغ و درهم برهم است؛ لطفا جا نخورید!»
راست می گفت؛ در یكی از كوچه پس كوچه های محله ای شلوغ، زنگ خانه ای كه محل قرارمان بود را زدیم. از پله ها كه پایین رفتیم، دفتری كوچك و شلوغ را دیدیم كه كتاب ها و كاریكاتورهای گوناگون راه نفس دیوارها را گرفته بودند. دفتری عجیب كه انگار برای ساعتی ما را وارد دنیای كاریكاتورها كرد.
هیجان و تعجب چهره هایمان، میزبان را بر آن داشت تا بار دیگر تاكید كند كه «دفتر ما همانند شغلمان كاریكاتوری است». اما بگفته خودش این دفتر كوچك مهمترین بهایی است كه برای داشتن یك مجله مستقل داده است؛ مجله ای كه سال هاست با نام جواد علیزاده گره خورده است.
حالا او پس از نیم قرن فعالیت حرفه ای در عرصه كاریكاتور و نزدیك به ۳۰ سال مدیریت مجله «طنز و كاریكاتور» روبه روی ما نشسته است تا بخش هایی از تاریخ را برایمان روایت كند. همان سال هایی كه برای اولین بار قلم به دست گرفت، كاریكاتور كشید و پا به عرصه هنر و مطبوعات گذاشت.
جواد علیزاده، كاریكاتوریستی خودآموخته كه ۳۰ جایزه جهانی در كارنامه حرفه ای خود دارد، از سال ۵۰ با مجله «كاریكاتور» كار خودرا شروع كرد و در سال های قبل از انقلاب با كشیدن كاریكاتورهای سیاسی در روزنامه «كیهان» مشغول به كار شد. او سال ۶۹ مجله «طنز و كاریكاتور» را راه اندازی نمود و تابحال نیز علی رغم مشكلات متعدد، این نشریه را زنده نگه داشته است.
او ۱۹ دی ماه سال ۱۳۳۱ در سردترین فصل سال و در سردترین شهر ایران یعنی اردبیل به دنیا آمد. از كودكی عاشق مداد و مدادرنگی بود و از هر فرصتی برای نقاشی كشیدن استفاده می كرد. دور شدن از شهرش در سنین كودكی و تجربه تنهایی موجب شد كه به مرور شخصیتی آرام و كم حرف در او شكل بگیرد. خودش به شوخی می گوید «حتی لیسانس زبان هم نتوانست مشكل بی سر و زبانی من را حل بكند.»
پناه بردن از تنهایی به نقاشی
علیزاده سال های نخست زندگی خودرا اینگونه روایت می كند: «در شهر اردبیل متولد شدم و تُرك هستم. تا چهار سالگی اردبیل و سپس در پارس آباد مغان ساكن بودیم تا اینكه با انتقال پدرم به تهران ما نیز به همراه او مهاجرت كردیم. بچه بودم و در فارسی صحبت كردن اندكی مشكل داشتم و همین سوژه موجب شد تا بیشتر درون گرا شوم و شاید به همین خاطر هم بیشتر وقتم را صرف نقاشی كشیدن می كردم یا حتی می توان اظهار داشت كه به نقاشی پناه می بردم.
در شش سال اول دبستان شاگرد اول بودم و نقاشی هایم در منطقه اول و در مجله های كودكان چاپ می شد. آن زمان مرسوم بود كه عكس و اطلاعات شاگرد اول ها را برای مطبوعات می فرستادند و آنها نیز منتشر می كردند. اما وقتی وارد دبیرستان شدم با سخت شدن درس ها، دیگر نتوانستم همانند قبل شاگرد اول باشم. حتی سال چهارم دبیرستان را تجدید و سال ششم را هم ناپلئونی قبول شدم. اما در تمام این سال ها عشق به نقاشی كشیدن در من ریشه دوانده بود.»
او می گوید: سال ۵۰ با دیپلم طبیعی در كنكور شركت كردم. كنكور پزشكی را رد شدم، اما در سه رشته هنرهای تجسمی یا تزئینی، تلویزیون و سینما و مترجمی زبان انگلیسی قبول شدم. نمی دانستم كدام را انتخاب كنم. با خانواده كه صحبت كردم گفتند كار هنری آخر و عاقبت ندارد و بهتر است رشته زبان را انتخاب كنی. من نیز همین كار را كردم، اما با وجود اینكه رشته زبان انگلیسی خواندم به سمت هنر رفتم. در واقع الان هم ترجمه می كنم، اما با زبانِ هنر. در واقع از رشته اصلی خودم خیلی دور نمانده ام.
نمونه ای از انتشار آثار جواد علیزاده در سن كودكی در مطبوعات
منبع: آبی طرح
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب